جدول جو
جدول جو

معنی گل افشان کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گل افشان کردن
(سِ قَ جُ تَ)
گلریزان کردن. پراکندن گل بسیار. ریختن گل بسیار بر سر کسی. گل باران کردن:
پسر را پدرگر به زندان کند
از آن به که دشمن گل افشان کند.
فردوسی.
خوش باشد در بساره ها می خوردن
وز بام بساره ها گل افشان کردن.
اسدی (لغت نامه).
من و عشیرۀ من گر رضا دهی امروز
همه بجای گل افشان کنیم جان افشان.
امیرمعزی (از آنندراج).
باد بهاری اگر بر تو گل افشان کند
جز به سر آستین جای مروب و مرند.
سوزنی.
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان.
سعدی (طیبات).
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی
این گفت سحرگه گل، بلبل تو چه میگویی.
حافظ.
، به مجاز، داد سخن دادن. حق مطلب را ادا کردن. سخنان نغز گفتن:
درمجلس مناظره بر عاقلان
از نکتهای خوب گل افشان کنم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
گل افشان کردن
ریختن گل بسیار بر سر کسی یا چیزی گلریزان کردن: می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجویی ک این گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگویی ک (حافظ) گل ریختن گل پاشیدن: خوش باشد در بساره ها می خوردن و ز بام بساره ها گلفشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ قَ گِ رِ تَ)
گل باران کردن. گل ریزان کردن: که یک روز در وقت گل طاهر گل افشانی کرد که هیچ ملک بر آنگونه نکند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
شد چو باران رسیده ریحانی
کرد بر تشنگان گل افشانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ/ سِ دَ)
گل پاشان کردن. گل پراکندن. گل ریختن:
خوش باشد در بساره ها می خوردن
وز بام بساره ها گلفشان کردن.
(از فرهنگ اسدی).
رجوع به گل افشان کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل افشانی کردن
تصویر گل افشانی کردن
گل باران کردن
فرهنگ لغت هوشیار